عبور از وضعيت قرمز


 






 
وقتي حادثه اي باعث مي شود همه شوکه شوند چه بايد کرد؟
تصادف، سيل و زلزله، ريزش آوار، دزد زدگي و اين جور اتفاق ها براي هر کسي ممکن است پيش بيايد؛ اين را همه مي دانند. اما هيچ کس فکرش را هم نمي کند که همين الان يکهو سيل راه بيفتد و خانه و زندگي اش را با خود ببرد. به خاطر همين هم هست که اسم اين اتفاق ها را گذاشته اند حوادث غيرمترقبه. چون هيچ کس نمي داند که حادثه به اش نزديک است يا دور؛ همين مي شود که وقتي حادثه اي پيش مي آيد، مغزش قفل ميکند. نمي داند چه کار بايد بکند و چطوري با قضيه کنار بيايد. خيلي سخت است. اما تجربه ثابت کرده اگر آدم ها در مواقع معمولي که بحراني وجود ندارد، خودشان را براي بحران آماده کنند و آموزش ببينند، خيلي راحت تر با مشکلات آن کنار مي آيند. حتي مي شود جلوي آسيب بيشتر را هم گرفت.

براي خروج از شوک عجله نکنيد، همراهي کنيد
 

بعضي ها به قول معروف پوستشان کلفت تر از بقيه است و به خاطر ويژگي هاي شخصيتي، کمتر از ديگران صدمه روحي مي بينند. اينها بايد به ديگران کمک کنند که زودتر از شوک بيايند بيرون. اگر شما جزو پوست کلفت ها بوديد بايد بدانيد چطوري به آنهايي که تازه از شوک بيرون مي آيند کمک کنيد.
از موقعيت خارجش کنيد: کسي که شوکه شده، تنها کاري که ممکن است انجام دهد اين است که بي هدف، اين طرف و آن طرف برود. بهترين و اولين کاري که مي شود انجام داد، اين است که آدم شوکه شده را به جاي امن رساند. نه براي اينکه از شوک خارج شود؛ براي اينکه از موقعيت خطرهاي احتمالي بعدي دورش کرده باشيد.
به او فرصت بدهيد: از طرف ديگر هم اگر يک بنده خدايي خواست يک روز در شوک بماند، خيلي پاپي اش نشويد يک وقت ديديد بدترشد. کسي که شوکه شده معمولا خود به خود از اين حالت مي آيد بيرون. پس براي اينکه کسي را از شوک بياوريد بيرون لازم نيست زيادي تحت فشارش بگذاريد.
72 ساعت وقت داريد: ماندن در حالت شوک از چند دقيقه شروع مي شود و ممکن تا 72 ساعت ادامه پيدا کند. اين يعني اگر بيشتر از آن طول بکشد بايد حتما دست به دامن روان شناس يا روانپزشک بشويد.
درک و تحملش کنيد: وقتي طرف کم کم مي فهمد چه بلايي سرش آمده، به طور طبيعي شروع مي کند به عکس العمل نشان دادن؛ عکس العمل هايي که ممکن است اصلا با عقل جور در نيايد. مثلا ممکن است شروع کند به پرخاشگري و داد و فرياد يا نگذارد شما با او همدردي کنيد. در حوادث «انسان ساخته» کساني که آسيب ديده اند، معمولا عصباني اند. خيلي نبايد پاپي اين افراد بشويد و بخواهيد با نصيحت و حرف هاي حکيمانه آرامشان کنيد.
نگوييد چيزي نشده: آنهايي که در حادثه عزيزانشان را از دست داده اند، لطمه روحي بزرگي خورده اند. راه آرام کردن آنها ابراز همدردي است. نسبت به آنها بي تفاوت نباشيد و مرتب نگوييد چيزي نشده. کمي خودتان را جاي او بگذاريد، بگوييد که مي دانيد چه رنجي مي کشد اما بايد صبورباشد. دعا کردن براي شادي روح آنها يا آرزوي صبر براي بازمانده، برگزاري مراسم ختم يا اگر ممکن باشد، فراهم کردن شرايطي که او بتواند با عزيزش خداحافظي کند، کمک زيادي به روحيه او مي کند.
دور هم جمعشان کنيد: آدم ها بعد از اينکه از شوک خارج مي شوند، دوست دارند دور هم جمع بشوند و اجتماعشان را دوباره به حالت اول برگردانند. شما هم سعي کنيد با کساني که از شوک خارج مي شوند در يک مکان امن دور هم جمع شويد تا آنها خودشان را تنها فرض نکنند. حرف زدن آدم را سبک مي کند. سعي کنيد ناراحتي هايشان را بگويند. البته اين روش را بايد با حضور يک روان شناس انجام داد تا اشتباهات فکر و رفتار هر کس را به او بگويد.
بعد از خروج از شوک پس لرزه ها در راه است
وقتي فرد از شوک بيرون مي آيد و مي فهمد دور و برش چه خبر است، تازه واقع نگرمي شود و اتفاقاتي را که برايش مي افتد، مي پذيرد. اينجاست که افسردگي، اضطراب و اختلالات روان شناختي به سراغش مي آيند.
ماه عسل را ادامه بدهيد: بلافاصله بعد از خروج از شوک، اولين عکس العمل خوشحالي است. آدم وقتي ببيند بعد يک حادثه بزرگ زنده مانده، ناخودآگاه خوشحال مي شود. روان شناس ها اسم اين مرحله را گذاشته اند مرحله «ماه عسل». مخصوصا اگر آدم چند تا از بستگان و دوستانش را هم زنده و سالم ببيند، يا از سلامت آنها با خبر شود. سعي کنيد، از اين طريق به کساني که بي تابي مي کنند روحيه بدهيد؛ مثلا اگر حتي يکي از افراد خانواده طرف را سالم ديده ايد به او بگوييد. اين کار آدم را خيلي دلگرم مي کند.
وضع ديگران را يادآوري کنيد: به او يادآوري کنيد که اين بلا فقط سر او و خانواده اش نيامده. فکر کردن به اين مساله واقعا آرامش بخش است. تازه بعد از هيچ حادثه اي زندگي تمام نشده و او نمي تواند زندگي اش را تمام شده بداند.
زندگي را جاري کنيد: دست به کار شويد. تا آنجا که ممکن است سعي کنيد، شرايط زندگي تان را به قبل نزديک کنيد؛ مثلا اگر زلزله آمده و مدرسه ها خراب شده اند، سريع، حتي با کمترين امکانات، يک کلاس يا چيزي شبيه آن دست و پا کنيد تا بچه ها مدرسه بروند. باز شدن مدرسه، نماد اين است که زندگي دارد به حالت عادي برمي گردد.
غرور را کنار بگذاريد: البته همه اينها وقتي است که شما يا فرد آسيب ديده روي خود کنترل کافي را داشته باشيد. اگر از پس حال و احوال خودتان بر نمي آييد، بايد کار را به دست کاردان بسپاريد. پس اين طور موقع ها غرور را بگذاريد کنار! به يک مشاور يا روان شناس مراجعه کنيد.
منبع:ن.همشهري جوان، ش.260